N E R D E S i N
کجایی؟؟؟
در سرزمین پرچمها ، ویرانه ای غریبم!
همچون خرابه ای که با گوهری در دلش در حال پوسیدن است
حسرتت در مخزن درونم در حال ناپدید شدن است
تمام هستیم در نبودت در حال گریه و مویه است
افقها بر بال جرقه ها در حال سوختن است
و شفقها در جاذبه نگاهت مرا به آتش میکشد
من رگ به رگ خشک شدم ، بیا تا زنده شوم
تا از میان خاکسترم برویم و بر دلت بنشینم
گلی بیانداز که فغان و ناله ء این بلبل را خاموش کند
و آفتابی هدیه کن تا از راه های دور خاکم را به جنبش اندازد
مرا مانند رویاهای عاشقانه میان بازوانت بگیر
تا بودنم قطره قطره در راه تو فدا شود
کجایی ای رنگ پر جنب و جوش شبها؟ کجایی ؟
مگر دراین بخت نامراد ، بی تو بودن هم قسمتم بوده !
چشمانم اسیر آلبومهای خاک گرفته گشته
و حرفهایم درسوگ تاریکیها به مرثیه نشسته
هرشب در خوابهایم ، ابرهای خاکستری گریه میکنند
اگر نبودنت را لمس کنم ، گرمایت مرا داغ میزند
کجایی ای رنگ پر جنب و جوش شبها؟ کجایی؟
مگر دراین بخت نامراد ، بی تو بودن هم قسمتم بوده !!!
FARSÇA ÇEVÝRÝSÝ " Effat Dýbaee (عفیف دیبا)"
Sosyal Medyada Paylaşın:
(c) Bu şiirin her türlü telif hakkı şairin kendisine ve/veya temsilcilerine aittir.